وقتی برای اولین بار مهدیه را دیدم، نقاشی اش را کشیدم و به نامادری ام نشان دادم، اما او نقاشی را پاره کرد و گفت مهدیه خواهر تو نیست... من خواهرم را خیلی دوست دارم آرزو دارم روزی بزرگ شود تا بتوانم با او بازی کنم. نمیدانم چرا نامادری ام مرا دوست ندارد...
زن ۲۲ سالهای است که در پاتوق سیاه یک زن خلافکار به چنگ قانون افتاد ، درباره سرگذشت تلخ خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شهرک ناجای مشهد توضیحاتی ارائه داد.
١٨ سالم بود و تازه دیپلم گرفته بودم که پدرم در اثر بیماری فوت کرد. چهار خواهر و دو برادر هستیم. بعد از فوت پدرم حال روحی خوبی نداشتم و شاید همین بود که باعث شد ازدواج کنم.
زن ۳۵ ساله در حالی که دادخواست ترک انفاق را روی میز مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد میگذاشت با چهرهای غم گرفته به تشریح ماجرای زندگی اش پرداخت.