- شناسه خبر : 74947
- تاریخ انتشار : 30 بهمن 1402 - 01:43
دختر نوجوان با اشاره به اینکه با دو پسر آشنا شدم ولی هر دو آنها با هدف رابطه به من نزدیک شده بودند، می گوید: بازیچه هوسرانی دو پسر شدم بنابراین تصمیم گرفتم خودکشی کنم.
دختر نوجوان گفت: حدود یک سال قبل بود که با «الیاس»آشنا شدم و خیلی زود به او دل باختم. «الیاس» هم خود را چنان عاشق و شیفته من نشان می داد که تصور می کردم پس از ازدواج با او ،عاشق ترین دختر روی زمین خواهم بود و درکنار او خوشبختی را برای دیگران معنا می کنم؛ ولی نمی دانستم که این جملات زیبا و دوست داشتن های ظاهری فقط برای کشاندن من به دیدارهای خیابانی و خلوتگاه های هوس است.
هنوز مدتی از این دیدارهای گناه آلود نگذشته بود که «الیاس» خیلی راحت مرا رها کرد و همان گونه که با من آشنا شده بود به سراغ دختری دیگر رفت و مرا با رویاهایم تنها گذاشت؛ با وجود این، بازهم نمی توانستم معنای نصیحت مادرم را درک کنم که می گفت:«وقتی پسری با تو در خیابان یا فضای مجازی ارتباط برقرار می کند،خیلی راحت با همین ترفند به سراغ دختر دیگری مانند تو می رود!»
خلاصه این شکست عشقی موجب شد تا به دختری منزوی و گوشه گیر تبدیل شوم حالا دختری عصبی و پرخاشگر بودم و از دوستانم فاصله گرفتم، دیگر در مهمانی های خانوادگی هم شرکت نمی کردم. حتی کلاس های آموزش نقاشی و موسیقی را هم رها کردم و از شدت استرس و پرخوری، دختری چاق و بدهیکل شدم؛ به همین خاطر به تنهایی روی آوردم و خودم را با پرسه زنی در فضاهای مجازی سرگرم می کردم تا این که باز هم اشتباه گذشته را تکرار کردم و این بار با پسری در فضای مجازی آشنا شدم که احساس می کردم سنگ صبورم می شود و مرا از این تنهایی می رهاند!
او نیز با چرب زبانی و بیان جملات عاشقانه مرا به دیدارهای خیابانی در پارک ها و کافی شاپ ها کشاند. با وجود این، احساس می کردم«الیاس»شایستگی مرا نداشت و پسری هوسباز بود اما کریم این گونه نیست و قصد ازدواج با مرا دارد. به همین دلیل ساعت های طولانی را با او می گذراندم وبا یکدیگر در محیط های مختلف قرار ملاقات می گذاشتیم .
کار به جایی رسید که حتی شب ها دیر به خانه بازمی گشتم و در برابر اعتراض های مادرم پرخاشگری می کردم و به دروغ به او می گفتم«با یکی از همکلاسی های گذشته خودم بیرون بودم!» حالا دیگر روزی را بدون دیدار«کریم» سپری نمی کردم و او همه وجودم را تسخیر کرده بود. در آن شرایط من به چیزی جز او نمی اندیشیدم و بازهم در رویاهای خودم کاخ زیبایی از عشق ساخته بودم. بالاخره مدتی بعد کریم که اعتماد کامل مرا جلب کرده بود یک روز به دنبالم آمد و مرا به ویلای یکی از دوستانش برد که در خارج از شهر قرار داشت، آن جا بود که با جملات عاشقانه و این که قرار است باهم ازدواج کنیم زندگی و آینده ام را به نابودی کشاند و دیگر هیچ گاه به تلفن هایم پاسخ نداد.
وقتی دومین شکست عشقی را تجربه کردم تازه فهمیدم این عشق های خیابانی چیزی جز هوس نیست و من و دختران دیگری که وارد چنین روابط احمقانه ای می شوند فقط یک بازیچه هستیم اما متاسفانه هیچ کس از سرگذشت تلخ دیگری عبرت نمی گیرد و همواره تصور می کنیم عشق ما با دیگران تفاوت دارد. خلاصه این گونه بود که با مصرف چند قرص دریک تصمیم احمقانه دیگری دست به خودکشی زدم اما خوشبختانه مادرم متوجه ماجرا شد و بلافاصله مرا به بیمارستان رساند که به طور اتفاقی از چنگ مرگ گریختم و تازه متوجه شدم که باید مسیر درست زندگی را بیابم تا هیچ گاه بازیچه هوسرانی دیگران نشوم اما ای کاش…
بیشتر بخوانید: نکته ای که همه دانشجوهای دختر و پسر باید بدانند