• شناسه خبر : 25372
  • تاریخ انتشار : 09 اردیبهشت 1399 - 08:33

شوهر سابق یک زن که خبر از ازدواج دوم او نداشت وقتی برای دیدن بچه‌هایش رفت، با دیدن مردی در خانه او عصبانی شد و دست به جنایت زد.

قتل

شهرخوان: چند روز پیش زنی هراسان با ۱۱۰تماس گرفت و گفت:« شوهر سابقم با شوهر دومم که به تازگی با او ازدواج کرده‌ام درگیر شده و آنها به جان یکدیگر افتاده اند».

زن آدرس خانه‌اش را که آپارتمانی در شرق تهران بود به اپراتور پلیس داد و تلفن را قطع کرد. دقایقی بعد تیمی از مأموران کلانتری محل راهی آنجا شدند و وقتی به مقابل آپارتمان مورد نظر رسیدند مردی را دیدند که چاقو به دست، با لباس‌های خون آلود در حال فرار است.

پیکر خونین

ماموران کلانتری وارد عمل شدند و مرد مرموز را دستگیر کردند. پس از آن وارد ساختمان مورد نظر شده ووقتی قدم در آپارتمان گذاشتند با پیکر خونین زن و مردی روبه‌رو شدند.

مرد از شدت خونریزی بیهوش بود اما زن قادر به صحبت کردن بود. او به مأموران گفت: شوهر سابقم وارد خانه شد و به محض دیدن شوهر دومم با او درگیر شد. او ناگهان چاقویی از آشپرخانه برداشت و شوهردومم را با چاقو زد.

من با جیغ و فریاد قصد داشتم مانع او شوم اما شوهر سابقم شروع کرد به فحاشی و مرا هم با ضربات چاقو زخمی کرد.

ماموران با اورژانس تماس گرفتند اما پس از حضور امدادگران در محل حادثه معلوم شد که مرد زخمی جانش را از دست داده است. با این حال زن جوان به بیمارستان انتقال یافت و ماجرای این جنایت به قاضی شفیعی، بازپرس جنایی تهران اعلام شد.

بازجویی از متهم

با دستور وی، عامل جنایت که با لباس‌های خون‌آلود دستگیر شده بود، بازداشت شد و تحت بازجویی قرار گرفت. این مرد در همان ابتدا جنایت را گردن گرفت و مدعی شد که خبر از ازدواج دوم همسرش نداشته است. او گفت که برای سر زدن به بچه‌هایش به آنجا رفته که با دیدن مرد غریبه عصبانی شده و با او درگیر و در نهایت وی را به قتل رسانده است.

با اعترافات این مرد وی به دستور قاضی جنایی برای انجام تحقیقات بیشتر در اختیار مأموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران قرار گرفت.

گفت‌وگو

متهم به قتل می‌گوید قصد جنایت نداشته است و در یک لحظه دچار خشم وجنون آنی شده اما حالا به‌شدت پشیمان است و از اینکه جان انسانی را گرفته عذاب وجدان دارد.

چند وقت بود که از همسرت جدا شده بودی؟

حدود ۱۰سال قبل. خیلی با هم مشکل داشتیم. همیشه با هم درگیر بودیم بر سر جزئی‌ترین مسائل بحث می‌کردیم و اصلا تفاهم نداشتیم.

درگیری‌های ما ادامه داشتیم تا اینکه در سال ۸۹با وجود فرزندانمان از یکدیگر طلاق گرفتیم. پس از جدایی هم بچه‌ها پیش همسرم رفتند و با او زندگی می‌کردند. من هم هر ازگاهی به دیدنشان می‌رفتم.

خبر نداشتی همسرت مجددا ازدواج کرده است؟

اصلا روحم از این ماجرا خبر نداشت. ظاهرا او مدتی قبل با مقتول به‌صورت موقت ازدواج کرده و این موضوع را از من پنهان کرده بود. شاید اگر همسر سابقم به من می‌گفت شوکه نمی‌شدم و این اتفاق نمی‌افتاد.

از روز حادثه بگو، چه شد که دست به جنایت زدی؟

چند وقتی بود که بچه‌هایم را ندیده بودم. روز حادثه به خانه همسرسابقم رفتم تا بچه‌ها را ببینم. دلم خیلی برایشان تنگ شده بود. وقتی زنگ آپارتمان را زدم مقتول در را باز کرد. با دیدن مردی غریبه شوکه شدم. پرسیدم شما در این خانه چه می‌کنید؟

گفت اینجا خانه او و همسرش است. این حرف بیشتر مرا شوکه کرد. گفتم بچه‌های من در این خانه زندگی می‌کنند و آن وقت مردی غریبه در خانه پیش بچه‌های من باشد؟

او با لحن تندی صحبت کرد و من که به‌شدت عصبانی بودم وارد خانه شدم. نمی‌دانم به‌خاطر عصبانیت بود یا تعصب، اما هر چه بود کار دستم داد. هرچند که قصد قتل نداشتم.

به آشپزخانه رفتم، چاقویی برداشتم تا مقتول را تهدید کنم. می‌خواستم چند ضربه به‌صورت سطحی به او بزنم تا او بترسد.

درواقع با این کار می‌خواستم او برای همیشه همسر سابقم را ترک کند. اما نمی‌دانم چه شد که ضربه‌های چاقو جان او را گرفت.

اما همسرت را هم زخمی کردی؟

از دست او بیشتر عصبانی بودم که ماجرای ازدواج موقتش را از من پنهان کرده بود. همسر سابقم وقتی به سمت من آمد تا مانع درگیری شود چند ضربه هم به او زدم. اما همسر سابقم زنده ماند و بعد از درمان از بیمارستان مرخص شد. اما من تا آخر عمرم عذاب وجدان دارم که ناخواسته و در یک لحظه عصبانیت جان یک انسان را گرفتم.



دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

up