• شناسه خبر : 46319
  • تاریخ انتشار : 30 دی 1399 - 03:03

متکدیان از شهرها و استانهای دیگربه اردبیل آمده اند و شهر مارا نازیبا کرده اند و مویی بر دماغ مسافران وگردشگرانی هستند که مسئولین ما با هزار ترفند به سمت شهرمان جذبشان کرده اند.

متکدی

تکدی گری از جمله نابهنجاری هایی است که می تواند در یک جامعه وجود داشته و چهره شهر را علی رغم تلاش مسئولین شهری زشت و نازیبا نشان بدهد.

در شهر اردبیل افرادی هستند که سالهاست به این ناهنجاری ها دامن می زنند و هرروز بر تعداد شان نیز افزوده می شود. حتی دیده می شود که متکدیانی از شهرها و استانهای دیگر نیزبه اردبیل آمده اند و شهر مارا نازیبا کرده اند و مویی بر دماغ مسافران وگردشگرانی هستند که مسئولین ما با هزار ترفند به سمت شهرمان جذبشان کرده اند.

آیفون منزل به صدا در می آید اما از پشت دوربین ایفون تصویر کسی دیده نمی شود وقتی گوشی را بر میدارم صدای مرد مسنی را می شنوم که از آنسو با عجزو لابه سخن گفته ودر خواست کمک می کند. از نحوه صحبت کردنش متوجه می شوم که این پیرمرد همانی است که از چند سال پیش حتی در محله ای دیگر به طور مرتب درب منازل می رفت و کمک می خواست. انگار چندین سال است که جملاتی را حفظ کرده و به محض جواب دادن به زنگ در، پشت سرهم جملات خود را بازگو می کند: خانم کمک کنید تورو خدا ۷-۸ تا دختر بزرگ دارم یک پسرهم دارم که معلول است و به کمک نیاز دارد پول، کت و کاپشن و کفش استفاده شده هم اگر باشد برایم بیاورید.

چیزی نمی گویم چون حرفهایش را در این چند سال حفظ شده ام و می دانم ادامه دارد: چند سال است یک جفت دمپایی پاره به پا دارم اما توان خرید یک جفت دمپایی نورا ندارم.

به اینجا که می رسد بی آنکه چیزی بگویم گوشی آیفون را می گذارم . پیش خود فکر می کنم آخرتو که چندین سال است همین حرفها را می زنی یعنی در این چند سال توان خرید یک جفت دمپایی را نداشتی یا یک جفت کفش نصیبت نشده است؟
هر ازگاهی اشخاص دیگری هم هستند که همینطور دق الباب کرده و درخواست کمک دارند.

چهار راه حافظ اردبیل

بعد از ظهر یک روز زمستانی است. هوا به ظاهر آفتابی اما سرد است. پشت چراغ قرمز ایستاده ام و عابران پیاده ای را میبینم که با وجود حرکت اتومبیل ها به سختی از مقابل آنها رد می شوند. نمی دانم پل عابر پیاده ای که درست نزدیک این چهار راه نصب شده با وجود داشتن پله برقی چرا همچنان مورد استفاده عابران پیاده قرار نمی گیرد اصلا فلسفه وجود پل عابر پیاده چیست؟

با صدای ضربه به شیشه ماشین رشته افکارم پاره می شود. مردی است مسن که دعا گویان در خواست کمک دارد. همین صحنه دیروزهم اتفاق افتاد و همین مرد مسن همینجا از پشت شیشه ماشین چهره مظلومی به خود گرفته بود و مرا متقاعد کرده بود که اندکی کمک نقدی کنم.

اما مگر هر روز می شود کمک مالی انجام داد. نه تنهاوسع مالی اجازه نمی دهد بلکه این امر به رواج هرچه بیشتر پدیده تکدی گری کمک می کند.

چراغ سبز می شود و اینبار مرد مسن با عصبانیت و طلبکارانه می گوید:اگر نمی خواستی کمک کنی زودتر می گفتی معطلم کردی ماشینهای دیگر هم رفتند.

انگار که روی در آمد ثانیه هایشان حساب کرده اند و لحظه ای را هم نمی خواهند برای خالی کردن جیب مردم و سوء استفاده از حس ترحم آنها از دست بدهند.

در همین چهار راه در طول روز و حتی تا پاسی ازشب ۵-۴ نفر کودک و پیر و جوان هستند که همواره با فروختن گل و دود کردن اسپند و تمیز کردن شیشه هر روز انتظار کمک دارند و کوله باری از عذاب وجدان را به روح خسته شهروندان تحمیل می کنند.

تکدی گری

ایستگاه سرعین

یکی دو خیابان آنطرف تر با پیر زنی مواجه می شوم که لباس محلی دارد و چادرسیاهی بر سر. سر و وضعش خوب است اما با این وجود چراغ که قرمز می شود سراغ ماشینها می رود و در خواست کمک می نماید.زن جوان مانتویی هم با موهای رنگ شده در حالیکه کودکی به بغل دارد هر روز در این مسیر دیده می شود که از مردم در خواست کمک می کند.

میدان سرچشمه

اینجا دیگر نوع کمک خواستن یا بهتر بگوییم تکدی گری فرق می کند اینجا به واسطه نزدیک بودن به مطب پزشکان و داروخانه ها اغلب متکدیان به بهانه خرید دارو و درمان نسخه ای در دست می گیرند و با اظهار اینکه توان مالی برای پرداخت پول دارو ندارند قسمت می دهند که کمکشان کنی.

حتی اگر هر روز مسیرت به این محل بیفتد باز همان افراد را با همان حرف و حدیث وباهمان نسخه تکراری می توانی ببینی .

میدان شریعتی اردبیل

مسیر چهار راه امام تا شریعتی و در بعضی خیابانهای اطراف در تابستان و زمستان متکدیانی در پیاده رو ها می نشینند که چادر سیاهی بر سر دارند و صورت خود را نیز با همان چادر پوشانده اند . اصلا معلوم نیست مرد هستند و یا زن؟ به نظر می رسد معتادانی باشند که برای تهیه پول مواد خود را به این شکل در آورده اند.

پیر زنی هم در میدان شریعتی اسپند و گیاهان دارویی بسته بندی شده می فروشد و من به قدری از او اسپند خریده ام که برای چند سال کفایت می کند.

به وقت برگشتن به منزل هم در خیابان اسماعیل بیگ پیرمردی در لابلای اتومبیل ها ایستاده که در یک دستش زنبیل پلاستیکی قرمز رنگی گرفته و در دستی دیگر چند اسکاچ ظرفشویی و در ترافیک آنجا سعی می کند به رانندگان اسکاچ بفروشد.

شاید برای تعدادکثیری از آنها تنها مکانی برای خواب و روزی یک وعده غذای گرم کافی باشد تا سراغ پدیده نابهنجار تکدی گری و یا مشاغل کاذب از این دست نروند.

متکدی

این موضوع در مورد سالخوردگان از دو جنبه می تواند بررسی شود: یا آنها در جوانی خود به اندازه کافی کار کرده اند که الان باید سن باز نشستگی شان باشد و در حال استراحت باشند و یا ازجوانی به این شغل عادت کرده اند که خود تلنگریست بر جامعه و متولیان امر که در این سالها نتوانسته اند آنها را سرو سامان بخشند.

حال که مطابق آمار به سوی سونامی سالمندی می رویم آیا نباید از هم اکنون فکری برای این قشر از جمعیت کشورداشته باشیم و برنامه ای برای ساماندهی آنها تدارک ببینیم که در سالهای آتی با چنین پدیده هایی به وفور مواجه نشویم؟

به نظر می رسد اگر بیکاری همینطور ادامه داشته باشد در سالهای آتی با خیل سالمندان نیازمندی مواجه خواهیم بود که نتوانسته اند در جوانی حرفه ای داشته باشند وسرمایه ای بیندوزند و در سالهای پیری به قشربه شدت نیازمند جامعه تبدیل خواهند شد.

برنامه ریزی های دراز مدت و مطالعات جامعه شناسی، همان چیزیست که مسئولین ما از آن غافل هستند و تکاپویی در متولیان شهر برای سرو سامان بخشیدن به شرایط جامعه دیده نمی شود .مسئولین بهزیستی هم که همچنان به این پدیده بی تفاوت هستند.
این در حالیست که مسئولان کلانشهر تبریز توانسته اند پدیده نا بهمگون تکدی گری را کنترل و این پدیده نا زیبا را به کلی حذف نمایند . و سوال اینکه چرا مسئولین اردبیل از تجربیات آنها در این خصوص استفاده نمی کنند؟

گزارش: برای اردبیل/ فاطمه شکرزاده



دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

up